یک ماهی جهانگرد

اینجا از سفرهای یک ماهی که عاشق جهانگردی است می نویسم

یک ماهی جهانگرد

اینجا از سفرهای یک ماهی که عاشق جهانگردی است می نویسم

سفرنامه Seradina

#سفرنامه_ایتالیا

#پارک_باستان_شناسی 

#سرادینا 

24 تیر 1396

برای تعطیلات آخر هغته بار و بندیل بستیم و با ماشیم عازم شمال ایتالیا و ارتفاعات الپ و بخشهایی از سوییس شدیم. از آنجا که این سفر دو روزه خیلی مفصل هست تصمیم گرفتم در پستهای مجزا  دیدنی ترین جاها و جالب ترین بخشهای آن را تعریف کنم.

از میلان که خارج شدیم به سمت شهر برگامو حرکت کردیم ، از کنار دریاچه زیبای Iseo  گذشتیم و البته توقف کوتاهی هم آنجا کردیم . محو تماشای آسمان آبی و ابرهای پنبه ای و جاده سبز رنگ و زمینه آبی دریاچه شده بودم. هر چه مسیر جلوتر میرفت و جاده ارتفاع میگرفت هوا هم خنک تر میشد و من کاملا در عالم هپروت بودم و اصلا حواسم به گفتگوهای داخل اتومبیل نبود تا اینکه ناگهان کلمه جادویی "سایت باستان شناسی" و " سنگ نگاره" را شنیدم و از عالم هپروت پرت شدم به عالم خاکی که این سایت باستان شناسی که می گویید کجاست ؟ خیلی دور است ؟ و با تردید پرسیدم که فرصت دیدن سایت را داریم یا نه؟

جواب مثبت همسر خواهرم حسابی ذوق زده ام کرد. برای من که از کودکی تاریخ دوران باستان برایم بسیار جذاب بود و پر رمز و راز و به تازگی تقریبا با جدیت بیشتری مشغول مطالعه آن شده بودم این بازدید غیر مترقبه مثل یک جایزه دلپذیر یا یک بستنی شکلاتی خوشمزه بود. 

بین راه به سمت شهر کوچک capo del Ponte  رفتیم و تابلوهای راهنما را به سمت پارک باستان شناسیSeradina که از سوی یونسکو میراث فرهنگی جهانی اعلام شده است ادامه دادیم. شهر تمام هویت خود را از این محوطه تاریخی گرفته بود از دانشگاه باستان شناسی تا تمام علایم و مجسمه های وسط میادین و نقاشیهای دیوا ری روی ساختمانها! که همه شکلکهای سنگ نگاره ها بودند. 

جاده ای که به سمت سایت میرفت در یک میدانگاهی کوچک کنار قبرستان محلی تمام میشد از انجا به بعد تا دروازه ورودی را باید در جاده ای زیبا و سبزو سنگفرش پیاده طی می کردیم. ورودی سایت رایگان بود و در همان ورودی یک ساختمان سنگی بود که درون ان یک سرویس بهداشتی خیلی تمیز بود. این سایت تقریبا شامل 9 محوطه اصلی بود که جلوی هر محوطه توضیحات کاملی روی تابلوهای راهنما به به ایتالیایی ، انگلیسی و الفبای بریل نوشته شده بود. کپی سنگ نگاره ها هم به صورت برجسته روی تابلوها حک شده بود تا نابیایان هم کاملا درک واضحی از آنها پیدا کنند. 

سنگ نگاره ها متعلق به عصر مفرغ ( 2000 ق.م ) و عصر آهن (1000 ق.م ) بودند و شامل مجموعه ای از تصاویر جنگ، دوئل ، کشاورزی ، شیوه های زندگی ، نیایشها، پرندگانی با تعبیر های متافیزیکی ، شکلهای اولیه حروف الفبای اتروسکاهای شمالی ( قومی که در این منطقه زندی می کرده اند ) و موارد جالب دیگری بودند که توضیح و شرح آن در این سفرنامه کوتاه نمی گنجد. 

از انجا که فرصتمان کم بود مستقیم به دیدن صخره بزرگ یا صخره مادر رفتیم که بر روی آن ده ها نقش از زندگی روستایی، شکارچیان، نیایشگران، انواعی از حیوانات، و جنگها دیده میشود. برای رسیدن به این محوطه از مسیر پلکانی پایین رفتیم که با هر پله تپش قلب من از هیجان بالا و بالاتر میرفت. حس اینکه الان به جایی میرسم که اقلا 4000 سال قدمت دارد، و انسانهایی در آنجا گام نهاده اند و آرام آرام مسیر تمدن را ساخته اند ، اینکه چطور زندگی می کردند؟ به چه می اندیشیدند ؟ 

غمهایشان؟ عشقهایشان؟ شادی هایشان، نبردهایشان ، جشنهایشان چگونه بوده است؟ 

به پای صخره که رسیدم و اولین نقش را که دیدم حس خیلی خوبی داشتم. حسی مثل رهایی از اسارت از زمان ! 

کنار صخره بزرگ یا صخره مادر میزی کشویی تعبیه شده بودکه درون کشوهایش سنگی با نقشی کپی برابر اصل نقشهای اصلی و  صفحاتی فلزی حاوی توضیحات نقش به زبان انگلیسی و ایتالیایی و نقش برجسته های فلزی و توضیحات به خط بریل برای نابینایان قرار داشت. 

از ایده سنگ با کپی برابر اصل خیلی خوشم آمد. یکی از حواس اصلی برای درک جهان پیرامون حس لامسه است . ناخوداگاه انسان دوست دارد تا صخره و نقشها را لمس کرد و  با این ایده  همزمان  ارضای حس کنجکاوی بازدیدکننده، از نقش اصلی هم در برابر استهلاک بشری حفاظت میشود . 

آقای فرهیخته ای هم آنجا بود که خودش هم بازدید کننده بود و برای همراهانش توضیح میداد که دورانهای قدیمتر زمین شناسی این منطقه زیر یک یخچال طبیعی به ارتفاع یک کیلومتر بوده است و به همین دلیل صخره ها به این فرم و جنس در امده اند که قابلیت حکاکی دارند و این نقشها در طی قرون متمادی سالم مانده اند.

پس از بازدید از محوطه، در همان میدانگاهی ناهار مختصری خوردیم و به راهمان به سوی ارتفاعات الپ ادامه دادیم . 


‍پینوشت:

سایت رسمی پارک باستان شناسی  


برای تماشای تصاویر سفر به کانال تلگرام  ماهی جهانگرد (https://t.me/travelmahi)

مراجعه کنید 

سفرنامه ی ونیز کوچک یا کیوجا

نوروز 1396 را ایتالیا بودم و محل استقرار دایممان در میلان بود . سفرنامه زیر یک سفر یک روزه به ونیز کوچک  و تجدید دیدار با دوستی قدیمی است.

ونیز کوچک یا کیوجا بندری کوچک در استان ونتوی ایتالیا و دقیقا روبروی ساحل ونیز است. 


صبح زود در یک هوای شدیدا بارانی پیاده از خانه عازم مترو شدیم. خوبی شبکه حمل و نقل ریلی ایتالیا این است که تمام شبکه شهری و بین شهری و استانی کاملا به هم متصل است. با مترو به ایستگاه قطار مرکزی یا چنتراله رفتیم و آنجا سوار قطار سریع السیر فرچاروسا (Frecciarossa)به مقصد نهایی ونیز شدیم. قطارهای فرچاروسا از سریع السیرترین قطارهای اروپا است. 
تا پادوا را در دوساعت طی می کند و ابتدای سفر تا دریاچه گاردا را خوابیدیم. بقیه راه هوا ابر و آفتاب رنگین کمان در آسمان و مسیر سبز و دیدنی بود. در ایستگاه پادوا جانکارلوی مهربان منتظرمان بود. ابتدا برای صرف قهوه به کافه قنادی بیازه تو (Biasetto)که استاد و مسترشف اول ایتالیا است رفتیم. از آنجا به تماشای صومعه و کلیسای کوچک اما دنج و قشنگ ماریا دلاگراتزیه رفتیم و بعد برای ناهار به منزل جانکارلو رفتیم. 


  • منزل جانکارلو پر از روح زندگی و عشق او به همسر درگذشته اش و عاطفه سرشار پدری به دخترش بود. جانکارلو برای ناهار ریزوتو با سبزی صحرایی آماده کرده بود. بعد از ناهار عازم کیوجا یا ونیز کوچک شدیم که بندری کوچک روبروی ونیز بود و تمام المانهای شهر ونیز را در ابعاد کوچکتر داشت. اولین برج ساعت دنیا هم در این بندر ساخته شده بودö
    مردم این بندر کوچک به خاطر اینکه مردانشان دایم به دریا می رفتند در هر کوچه و گذری نمازخانه های کوچک برپاکرده بودند. چیزی که برای من جلب توجه می کرد نوع رفتار آنها بود. شلوغ پر سر و صدا و بلند و با فریاد حرف می زدند و شوخی می کردند و همدیگر را صدا می زدند. از این طرف پل به آن طرف پل سوت می کشیدند و هوی های گویان اسم همدیگر را صدا می زدند


اولین برج ساعت دنیا در این بندر بنا شده است. امکان بازدید برج تا بالای آن با یک و نیم یورو بود که البته به خاطر بادی که می آمد ما از خیرش گذشتیم. داخل برج مسوول آن با صبر و حوصله در مورد تمام اشیایی که داخل اتاقک آن بود توضیح داد از نمادهای خانوادگی شهر تا ساعتی صد و پنجاه ساله که خراب شده بود و تکنسین های کیوجایی آن را تعمیر کرده و راه انداخته بودند. سپس قدم زنان تا ساحل رفتیم. آن سوی ساحل خشکی باریکی دیده میشد که ونیز بود. پلها و ساختمانهایی که بر روی کانالهای شهر بنا شده بود عینا مانند ونیز بود



  • کوچه های تنگ و باریک بندر من را دایم یاد ترانه کوچه تنگه بله!عروس قشنگه؟بله! مینداخت. گویا تا همین سی چهل سال پیش اهالی به شغل شریف قاچاق سیگار از اروپای شرقی مشغول بودند و برای فرار از دست پلیس و گمرک از پشت بامها فرار می کردند. چند جا هم پرچم مشکی دزدان دریایی را دیدم که نشد عکس بندازم. کلا این بندر فضای مناسبی برای لوکیشن فیلمهای تعقیب وگریز هالیوودی داشت. از کلیسای کوچکی هم بازدید کردیم به نام عیسی ناصری پادشاه یهودیان که در آن صدای دعا و نیایش پخش میشد 
    بعد از اتمام بازدید از شهر قهوه و شکلات گرمی خوردیم و به سمت ایستگاه بازگشتیم که هر چه از زیبایی مسیر بگویم کم گفته ام. شما فکر کن متل قو قبل از دست اندازی زمین خوارها و شلوغ شدنش. یک شمال تر و تمیز و خلوت!!!

پ.ن : برای دست یافتن به اطلاعات جامع تر راجع به این شهر کوچک روی کلمه CHIOGGIA کلیک کنید

پ.ن 2: اگر مستقیم از میلان تا خود کیوجا قطار بگیرید باید در ایستگاه پادوا قطار خود را عوض کنید. هزینه رفت و برگشت با توجه به ساعت حرکت و نوع قطارها از 62 یورو تا 34 یورو متغیر است 

پ.ن 3: توصیه می کنم حتما گشتی در خود پادووا هم بزنید. دیدنی های این شهر به خصوص نمازخانه آن که نقاشی دیواری جوتو ( هنرمند معروف ایتالیایی پیش از میکل انژ و لیوناردو داوینچی) واقعا دیدن دارد.